کد مطلب:292403 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:241

حکایت سیزدهم: علامه حلّی

سیّد شهید قاضی نوراللَّه شوشتری در «مجالس المؤمنین» در ضمن احوالات آیة اللَّه علامه حلّی گفته كه: در زمان علامه حلی یكی از علمای اهل سنت كتابی در ردّ مذهب شیعه نوشته بود و در مجالس، برای مردم می خواند و باعث گمراهی آنان می شد. از طرفی كتاب را هم در اختیار كسی نمی گذاشت تا علمای شیعه نتوانند ایرادی وارد كنند یا جوابی بر آن بنویسند. علامه حلی، بدنبال وسیله ای برای بدست آوردن آن كتاب بود. به همین جهت در مجلس درس آن شخص حاضر می شد و برای حفظ ظاهر، خود را شاگرد او می خواند.

روزی علاقه بین استاد و شاگرد را بهانه ای قرار داد برای گرفتن كتاب مذكور و به دلیل اینكه آن شخص نمی خواست جواب رد به او بدهد گفت: قسم خورده ام كه این كتاب را بیشتر از یك شب به كسی ندهم.

جناب شیخ هم آن یك شب را غنیمت دانست و سعی كرد از آن نهایت استفاده را بنماید كتاب را گرفت و به خانه برد كه در آن شب تا آنجا كه ممكن است از روی كتاب رونویسی كند. وقتی شروع به نوشتن آن كرد و شب به نیمه رسید خواب بر شیخ غلبه كرد در اینحال حضرت صاحب الامر(ع) آمدند و به شیخ فرمودند: «كتاب را برای من بگذار و تو بخواب.»

وقتی شیخ از خواب بیدار شد رونویسی آن كتاب بواسطه حضرت صاحب الامر(ع) تمام شده بود.

مؤلف گوید: این حكایت را در كشكول فاضل المعی علی بن ابراهیم مازندرانی معاصر علامه مجلسی به طور دیگری دیدم و آن این گونه است كه آن جناب از یكی از بزرگان كتابی را خواست كه نسخه ای از روی آن تهیه كند. او از دادن كتاب خودداری می كرد تإ؛ّّ آنكه به طور اتّفاقی موافقت كرد، آنهم مشروط بر اینكه بیشتر از یك شب پیش او نماند. در صورتیكه نسخه برداری از آن كتاب یك سال یا بیشتر وقت می برد. سپس علامه آن كتاب را به منزل آورد و شروع به نوشتن آن كرد و چند صفحه از آن را نوشت. در حالی كه بسیار خسته بود و میل شدیدی به استراحت داشت، دید مردی به شكل و شمایل اهل حجاز از در وارد شد و سلام كرد و نشست. آن شخص گفت: «ای شیخ تو برای من در این ورقها سطر (خط) بكش و من می نویسم» و شیخ برای او خط می كشید و او می نوشت و از شدّت سرعت نویسنده، شیخ به او نمی رسید (از او جا می ماند) وقتی صبح شد كتاب كاملاً پایان یافته بود و بعضی گفته اند كه: وقتی شیخ خسته شد، خوابید و وقتی بیدار شد دید كتاب نوشته شده است. بنا بر بعضی روایات، علامه در پایان كتاب نقشی را بعنوان امضاء چنین مشاهده می كند: «كَتَبه الحُجَّة» یعنی حجّت خدا آنرا نگاشت. «و اللَّه اعلم».